دانشمند چراغ خدا در زمین است، پس هرکس که خداوند خیرش را بخواهد، از آن پرتوی بر می گیرد . [امام علی علیه السلام ـ در حکمتهای منسوب به ایشان ـ]
سایت خدماتی و هنری نایت اسکینابزار های وبلاگ نویسینمایشگر تاریخ به صورت فارسی
کل بازدیدها:----111394---
بازدید امروز: ----22-----
بازدید دیروز: ----5-----
هزاره

 
نویسنده: علی
چهارشنبه 89/5/27 ساعت 7:36 عصر
به شیوانا خبر دادند که یکی از شاگردان قدیمی اش در شهری دور از طریق معرفت دور شده و راه ولگردی را پیشه کرده است. شیوانا چندین هفته سفر کرد تا به شهر آن شاگرد قدیمی رسید. بدون اینکه استراحتی کند مستقیماً سراغ او را گرفت و پس از ساعتها جستجو او را در یک محل نامناسب یافت.

مقابلش ایستاد؛ سری تکان داد و از او پرسید: تو اینجا چه میکنی دوست قدیمی؟ !!

شاگرد لبخند تلخی زد و شانه هایش را بالا انداخت و گفت: من لیاقت درسهای شما را نداشتم استاد! حق من خیلی بدتر از اینهاست! شما این همه راه آمده اید تا به من چه بگویید؟

شیوانا تبسمی کرد و گفت: من هنوز هم خودم را استاد تو میدانم. آمده ام تا درس امروزت را بدهم و بروم.

شاگردِ مأیوس و ناامید، نگاهش را به چشمان شیوانا دوخت و پرسید: یعنی این همه راه را به خاطر من آمده اید؟ !!

شیوانا با اطمینان گفت: البته! لیاقت تو خیلی بیشتر از اینهاست .

درس امروز این است:

ه
رگز با خودت قهر مکن.

هرگز مگذار دیگران وادارت کنند با خودت قهر کنی.

و هرگز اجازه مده دیگران وادارت کنند خودت، خودت را محکوم کنی.

به محض اینکه خودت با خودت قهر کنی دیگر نسبت به سلامت ذهن و روان و جسم خود بی اعتنا میشوی و هر نوع بیحرمتی به جسم و روح خودت را میپذیری.

همیشه با خودت آشتی باش و همیشه برای جبران خطاها به خودت فرصت بده.

تکرار میکنم: خودت آخرین نفری باش که در این دنیا با خودت قهر میکنی ...


درس امروز من همین است.

شیوانا پیشانی شاگردش را بوسید و بلافاصله بدون اینکه استراحتی کند به سمت دهکدهاش بازگشت. چند هفته بعد به او خبر دادند که شاگرد قدیمیاش وارد مدرسه شده و سراغش را میگیرد. شیوانا به استقبالش رفت و او را دید که سالم و سرحال در لباسی تمیز و مرتب مقابلش ایستاده است.

شیوانا تبسمی کرد و او را در آغوش گرفت و آرام در گوشش گفت: اکنون که با خودت آشتی کرده ای یاد بگیر که از خودت طرفداری کنی.

به هیچکس اجازه نده تو را با یادآوری گذشته ات وادار به سرافکندگی کند.

همیشه از خودت و ذهن و روح و جسم خودت دفاع کن.

هرگز مگذار دیگران وادارت سازند، دفاع از خودت را فراموش کنی و به تو توهین کنند.

خودت اولین نفری باش که در این دنیا از حیثیت خودت دفاع میکنی.


درس امروزت همین است!

گرچه گذر زمان فرصت عشق ورزیدن را دریغ نمیکند؛ اما مرگ را استثنایی نیست


  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: علی
    شنبه 89/5/23 ساعت 12:3 عصر

    بینی شما قسمتهای راست و چپ دارد که هر دو قسمت برای تنفس تان بکار میروند، اما در حقیقت دو سوراخ بینی شما متفاوتند و شما میتوانید  این تفاوت را حس کنید. حفره سمت راست بینی، نشانگر خورشید و حفره سمت چپ نشانگر ماه است.

    وقتی سردرد دارید، سعی کنید که حفره سمت راست بینی تان را ببنیدید و برای تنفس کردن تنها از حفره سمت چپ استفاده کنید. خواهید دید که بعد از پنج دقیقه سردرد شما خوب خواهد شد.

    اگر احساس خستگی میکنید، برعکس اقدام فوق را عمل کنید. حفره سمت چپ بینی تان را ببندید و تنها از حفره سمت راست بینی تان تنفس کنید. بعد از مدتی احساس میکنید که خستگی شما برطرف شده است.

    حفره سمت راست بینی شما به گرمی مربوط است و لذا براحتی گرم میشود این درحالی است که حفره سمت چپ بینی تان به سردی مربوط میباشد.

    تفریباً همه خانم ها از حفره سمت چپ بینی شان تنفس میکنند، بنابراین با سرعت بیشتری خنک میشوند. اما بیشتر پسر بچه ها با بینی سمت راستشان نفس میکشند

    آیا توجه کرده اید که وقتی از خواب برمیخیزید، کدام حفره بینی تان سریعتر تنفس میکند؟ اگر از حفره چپ تندتر تنفس میکنید، شما احساس خستگی دارید. بنابراین حفره سمت چپ بینی تان را ببندید و برای تنفس از حفره سمت راست خود استفاده کنید، خواهید دید که بسرعت احساس شادابی میکنید.

    دوست من مستمراً سردرد بدی داشت و مکرراً به دکتر مراجعه میکرد و این سردرد باعث شده بود که حتی نتواند براحتی مطالعه کند و شبها نیز چنین سردردی را حس میکرد .

    او مکرراً قرص های مسکن میخورد اما موثر نبود. تا اینکه تصمیم گرفت از راه تنفس، سردرد خود را بهبود ببخشد. حفره سمت راست بینی اش را بست و سعی کرد از حفره سمت چپش تنفس کند. او مشاهده کرد که در کمتر از یک هفته سردردش بهبود یافت لذا این تمرین را برای مدت یکماه بعد هم ادامه داد. چنین تمرینی برای تنفس کردن و بدون استفاده از قرص های شیمیایی تجربه شده ومفید بوده است.

    شما هم امتحان کنید. بی ضرر است



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: علی
    پنج شنبه 89/5/14 ساعت 12:57 عصر
    ما در همه چیز شریک هستیم

    در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند.

    بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند:

    نگاه کنید،" این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند ."

    پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست.

    یک ساندویچ همبرگر، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود.

    پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد.

    سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد.

    پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه می کردند و این بار به این فــکر می کردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند.

    پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش. مرد جوانی از جای خو بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت: همه چیز رو به راه است، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم .

    مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند.

    بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم.
    همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد ، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: می توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟

    پیرزن جواب داد: بفرمایید.
    چرا شما چیزی نمی خورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید  ..منتظر چی هستید؟

    پیرزن جواب داد: منتظر دندانهــــــا!




  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: علی
    سه شنبه 89/5/5 ساعت 1:36 عصر

     

    بگذار خورشید عالمتاب از مشرق چشمان تو سر زند و فجر صادق از نگاه تو بدمد!

     

    حیف است وقتی تمام ذرات هستی، در حال سبوح گویی و قدوس خوانی اند، تو در بستر غفلت غنوده باشی و فضیلت سحرخیزی را از دست بدهی.

     

    مگر نشنیده ای که فرموده اند خواب در چنین ساعتی مکروه است و رزق و روزی آدمی را منع می کند؟ خداوند کریم روزی ها را بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب در میان بندگان خویش قسمت می کند.

     

    کسی که با وضوی نماز صبح، آستین همت بالا می زند و کار روزانه اش را آغاز می کند، همان تازگی و طراوتی را با خود دارد که گل به شبنم نشسته در بامدادان، لب به ترنم حمد الهی می گشاید.

     

     اوقات صبحگاهی در شبانه روز، چون فصل جوانی در سال نامه عمر است؛ آدمی بیشترین شور و انرژی و اشتیاق را در آغاز روز با خود دارد و هر چه روز به شب نزدیک تر می شود، خستگی و رخوت نیز در جان آدمی می نشیند.

     

    باید خود را به خنک ترین نسیم صبحگاهی بسپاریم و در هوای تازه و سبک بامدادی، به پرواز درآییم.

     

    اولین قدم برای کسب روزی حلال را در نخستین اوقات روز برداریم و با ذکر خدا به استقبال روز جدید برویم و اجازه دهیم عنایات حاصل از نماز صبح، بدرقه راهمان باشد.

     

    در این جهد صبحگاهی، خیر پنهانی است که فقط بر اهلش آشکار می شود.

     

     



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • گاه می رویـم تا برسیـم‎ ...
    [عناوین آرشیوشده]