نادان را نبینى جز که کارى را از اندازه فراتر کشاند ، و یا بدانجا که باید نرساند . [نهج البلاغه]
سایت خدماتی و هنری نایت اسکینابزار های وبلاگ نویسینمایشگر تاریخ به صورت فارسی
کل بازدیدها:----114715---
بازدید امروز: ----19-----
بازدید دیروز: ----9-----
هزاره

 
نویسنده: علی
دوشنبه 88/7/27 ساعت 8:21 عصر

ظهر یک روز سرد زمستانی ، وقتی پروین به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره ی پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود.

او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل ان را خواند:

" پروین عزیزم،

عصر امروز به خانه ی تو می ایم تا تو را ملاقات کنم .

با عشق ، خدا "

پروین همان طور که با دست های لرزان نامه را روی میز می گذاشت. با خود فکر کرد که چرا خدا می خواهد او را ملاقات کند؟ او که آدم مهمی نبود. در همین فکرها بود که ناگهان کابینت خالی آشپزخانه را به یاد آورد و با خود گفت: : من که چیزی برای پذیرایی ندارم!". پس نگاهی به کیف پولش انداخت . او فقط هزار و صد تومان داشت.

با این حال به سمت فروشگاه رفت و یک قرص نان فرانسوی و دو بطری شیر خرید. وقتی از فروشگاه بیرون آمد، برف به شدت در حال بارش بود و او عجله اشت تا زود به خانه برسد و عصرانه را حاضر کند. در راه برگشت، زن و مرد فقیری را دید که از سرما می لرزیدند. مرد فقیر به پروین گفت:" خانم ، ما خانه و پولی نداریم. بسیار سردمان است و گرسنه هستیم. ایا امکان دارد به ما کمکی کنید؟"

پروین جواب داد: "متاسفم، من دیگر پولی ندارم و این نانها هم برای مهمانم خریده ام."

مرد گفت: " بسیار خوب خانم ، متشکرم" و بعد دستش را روی شانه ی همسرش گذاشت و به حرکت ادامه دادند.

همان طور که مرد و زن فقیر در حال دور شدن یودند، پروین درد شدیدی را در قلبش احساس کرد. به سرعت دنبال آنها دوید: " اقا خواهش می کنم صبرکنید" وقتی پروین به زن و مرد فقیر رسید، سبد غذا را به آنها داد و بعد کتش را درآورد و روی شانه های زن انداخت.

مرد از او تشکر کرد و برایش دعا کرد. وقتی پروین به خانه رسید یک لحظه ناراحت شد چون خدا می خواست به ملاقاتش بیاید و او دیگر چیزی برای پذیرایی از خدا نداشت. همان طور که در را باز کرد ، پاکت نامه دیگری را روی زمین دید. نامه را برداشت و باز کرد:

" پروین عزیز،

از پذیرایی خوب و کت زیبایت متشکرم،

با عشق ، خدا "



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: علی
    سه شنبه 88/7/21 ساعت 8:56 عصر
     

    lاگر می خواهید کارکنانتان بزرگ بیندیشند، گام های بزرگ بردارید.
    (مایکل دل ، نویسنده کتاب بی واسطه از دل)


    lدورانی پر خطر پیش روی غول های دنیای کسب و کار قرار دارد ، مگر آن که در راه و روش خود باز نگری نمایند.
    (چارلز هندی ، نویسنده کتاب پیل و پیشه)


    lتنها خروج از سر مستی های گذشته بینش های تازه می آفریند.
    (اندرو گرو ، نویسنده کتاب تنها بی پروایان پایدارند)


    lانسان در بازی گاهی می برد و گاهی چیز یاد می گیرد.
    (رابرت کیوساکی-شارون لچتر ، نویسندگان کتاب با بای دارا.با بای نادار)


    lتغییر را نمی توان مهار کرد، ولی می توان از آن پیش افتاد.
    (پیتر دراکر، نویسنده کتاب چالش های مدیریت در سده 21)


    lمدیران امروز با سازمان هایی سر و کار دارند که هیچ شباهتی به سازمان های گذشته ندارند. جوامع و سازمان ها در صورتی قادر به دوام هستند که عمیقا تغییر کنند.
    (چارلز هندی، نویسنده کتاب خدایان مدیریت)


    lتنها امتیاز رقابتی سازمان ها در سده 21 بر خورداری از کارکنان فرهیخته و ارزش مند است و بهره برداری از این کارکنان بزرگ ترین چالشی است که مدیران در این سده با آن رو به رو هستند.
    (مایکل ارمسترانگ، نویسنده کتاب مدیریت منابع انسانی)


    lاگر شما فرهنگ را هدایت نکنید، فرهنگ شما را هدایت می کند.
    (ادگار شاین ، نویسنده کتاب فرهنگ سازمانی)


    lبازاریابی امروز نه بر محور امکانات تولیدی سازمان، که بر اسا س تامین رضایت مشتری استوار است.
    (فیلیپ کاتلر ، نویسنده کتاب کاتلر در مدیریت بازار)


    lاعمال شما با صدایی بلند تر از گفتارتان سخن می گویند.
    (استیفن رابینز، نویسنده کتاب کلیدهای طلایی مدیریت منابع انسانی)


    lمدیر هر سازمانی بالاترین نقش را در تبدیل هوشمندی افراد به کارکرد موثر و سودمند دارد.
    (مارکوس باکینگهام-کورت کافمن ، نویسندگان کتاب گام نخست رهیدن از قانون های کهنه)


    lجامعه قبل از هر چیز مجموعه ای از افراد و سر گذشت زندگی ان هاست.
    (پیتر دراکر، نویسنده کتاب ماجراهای یک مشاهده گر)



    lتقلید مو به مو از رقیب، بهترین فرصت برای از دست دادن سرمایه است.
    (تام پیترزف، نویسنده کتاب مدیران بر جسته سخن می گویند)



    lبرزگ بیندشید.برزگ عمل کنید..برزگ باشید.
    (کن بلانچارد ، نویسنده کتاب مدیریت بر قلب ها)


    lما کار عظیمی در مقابل خود داریم. ما نیاز داریم تا کسب و کارهایمان را از نظر اطلاعاتی با سواد کنیم.
    (پیتر دراکر، نویسنده کتاب مدیریت در جامعه)


    lبزرگ ترین کشف عصر ما این است که:انسان ها می توانند با اصلاح نگرش های ذهنی خود زندگانی خویش را اصلاح کنند.
    (جان ماکسول ، نویسنده کتاب مدیریت نگرش)



    lاولین روش بر آورد هوش یک فرمانروا این است که به آن هایی که در اطرافش گرد آمده اند، بنگریم.
    (جان ماکسول، نویسنده کتاب پرورش کارکنان)



    lتمایز یک محصول باید در راستای ذهنیت مصرف کننده صورت گیرد ،نه مخالف آن.
    (جک تراوت ، نویسنده کتاب تمایز یا نابودی)



    lدر تمام طول تاریخ بشر، منشا کامیابی دست یابی به منابع طبیعی مانند زمین طلا و نفت بوده است. ناگهان ورق برگشته و دانش به جای آن نشسته است.
    (لستر تارو  ، نویسنده کتاب ثروت آفرینان)



    lآن هایی که از جای خود می جنبند، گاهی می بازند.آن هایی که نمی جنبند، همیشه می بازند.
    (لستر تارو ، نویسنده کتاب جهانی شدن)




    lاگر همه چیز مهم باشد، پس بدان که هیچ چیز مهم نیست.
    اتریک لنچیونی ، نویسنده کتاب چهار دغدغه مدیران )


    lتوان افزایی به مدیران امکان می دهد تا از دانایی ، مهارت، تجربه و انگیزه همه افراد سازمان بهره برداری کنند.
    (کن بلانچارد ، نویسنده کتاب سه کلید توان افزایی)




    lموفقیت اغلب باعث غرور شده و غرور منجر به شکست می شود.
    (جک تراوت ، نویسنده کتاب شرکت های بزرگ.مشکلات بزرگ)




    lرهبری هنر گوش دادن به دیگران است.چنان چه به سخنان کسی خوب گوش فرا ندهید، نمی توانید درون و روان او را بشناسید.
    (رابرت کیو ساکی، شارون لچتر، نویسندگان کتاب کارراهه با بای دارا)



    lسازمان های بر جسته بایستی نه تنها متفاوت بودن کارکنان از همدیگر را بپذیرند ،بلکه باید برای این تفاوت ها سرمایه گذاری کنند.
    (مارکوس باکینگهام-دونالد کلیفتون ، نویسندگان کتاب گام دوم کشف توانمندی ها)



    lیک مشتری خوشحال احساسش را به سه نفر می گوید.اما یک مشتری نا راضی بیست نفر را با خبر می کند.
    (سایبر چاود هاری ، نویسنده کتاب معجزه شش سیگما)



    lهنر بازاریابی امروز فروش یخچال به اسکیمو نیست ، بلکه اسکیمو را به عنوان یک مشتری خشنود همواره در کنار خود داشتن است.
    (دان پیرز-مارتا راجرز ، نویسندگان کتاب بازاریابی تک به تک)



    lمی توان رهبر مردم نبود، ولی آنان را دوست داشت .اما بدون عشق به مردم نمی توان آن ها را رهبری کرد.
    (جان ماکسول ، نویسنده کتاب رهبری)


    lرهبری یعنی هنر جلب پیروی داوطلبانه دیگران.
    (جیمز لویس، نویسنده کتاب رهبری پروژه)


    lموفقیت اغلب باعث غرور شده و غرور منجر به شکست می شود.
    (جک تراوت ، نویسنده کتاب شرکت های بزرگ.مشکلات بزرگ )

    مجله الکترونیکی مدیریت - دکتر حیدری



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: علی
    چهارشنبه 88/7/15 ساعت 9:53 عصر

    افسردگی چگونه احساسی است؟

    احساس افسردگی بسیار قوی‏تر و ناخوشایندتر از دورههای کوتاه غمگینی است که همه ما گاهگاهی آن را تجربه کردهایم و معمولاً طولانیتر است، حتی ممکن است روزها،‌هفته،ها و ماهها ادامه پیدا کند. بیشتر مردم در زمان افسردگی 5 یا 6 نشانه زیر را در خود احساس میکنند. شما نیز میتواند با پاسخگویی به پرسشهای زیر بود یا نبود نشانههای افسردگی را در مورد خویش بررسی کنید.

     

    · بیشتر وقتها احساس ناشادی میکنید؟ (ممکن است غروبها کمی

    بهتر باشید.)

    · علایق خود را از دست داده و از کسب لذت ناتوانید؟

    · نمیتوانید مثل گشته از پس مشکلات خود برآئید؟

    · احساس خستگی میکنید؟

    · احساس ناآرامی یا بیقراری دارید؟

    · کاهش وزن و اشتها(در برخی افرد افزایش وزن و اشتها)

    دارید؟

    · دیر به خواب میروید (حدود یک تا دو ساعت) و بر خلاف همیشه زود بیدار میشوید؟

    · میل جنسیتان کاهش یافته است؟

    · اطمینان به خود را از دست دادهاید؟

    · احساس بیارزشی و ناامیدی میکنید؟

    · از مردم دوری میکنید ؟

    · تحریکپذیر شدهاید ؟

    · احساس بدی در زمانهای خاصی از روز دارید؟

    · در مورد خودکشی فکر میکنید؟

     

    عواملی که در بروز افسردگی نقش دارند:

    اتفاقات زندگی

    بسیار عادی است که در زمان روبرو شدن بایک فاجعه غمانگیز مانند داغدیدگی، طلاق یا از دست دادن شغل، افسرده شویم.

    شرایط و موقعیتها

     

    اگر ما تنها بوده و دوستی نداشته باشیم تحت فشار روانی باشیم، نگرانیهای دیگری داشته و یا از نظر جسمی افت کرده باشیم احتمال بیشتری میرود که افسرده شویم.

    بیماری جسمی

    افسردگی بیشتر زمانی که از بیماری جسمی رنج میبریم به سراغمان میآید، ازجمله بیماریهای کشنده مانند سرطان و بیماری‏های قلبی و نیز دردهای مزمن و آزاردهنده مثل ورم مفاصل و برونشیت.

    شخصیت

    هر فردی احتمال دارد افسرده شود اما برخی از افراد حتی احتمال بیشتری برای افسرده شدن دارند این به خاطر ساختار خاص بدن آنها، تجربیات ابتدایی زندگیشان یا هر دو عامل میباشد.

    الکل

    افرادی که در نوشیدن الکل افراط می‏کنند دچار افسردگی می‏شوند. البته هنوز مشخص نیست که افسردگی در آنها پیشتر مطرح شده و گرایش به مصرف الکل را در آنها ایجاد کرده است و یا مصرف زیاد الکل موجب بروز افسردگی شده است ولی مشخص شده است.

    جنسیت

    زنان بیش از مردان افسرده می‏شوند شاید به این دلیل که مردان کمتر اجازه می‏دهند احساساتشان بارز شود و اغلب آنها را سرپوش می‏گذارند و بیشتر به شکل عصبانیت و نوشیدن مشروبات الکلی واکنش نشان می‏دهند.

    ژنها

    افسردگی میتواند افراد خانواده را مبتلا کند. اگر یکی از والدین شما به افسردگی شدید مبتلا باشد، احتمال ابتلاء به افسردگی 8 برابر میشود.

     

    چه زمانی باید در جستجوی کمک بود؟

    · وقتی احساس افسردگی شما بدتر از همیشه و رو به بهبود نباشد.

    · وقتی احساس افسردگی بر کار، علایق و احساسات شما نسبت به خانواده و دوستان اثر گذاشته باشد.

    · اگر شما احساس کنید زندگی کردن ارزشی ندارد و دیگران بدون شما بهتر خواهند بود،

    کافی است با یک خویشاوند یا یک دوست که قادر است در این مسیر ناهموار زندگی به یاریتان بیاید مشورت کنید. اگر از این طریق کمک نشدید، میتوانید با پزشک خانوادگیتان در این مورد صحبت کنید. باید متوجه شده باشید که دوستان و خانواده شما توجه ویژهای نسبت به شما دارند و در مورد شما نگران هستند.

     

    چگونه به خود کمک کنید

    1- سعی نکنید بار مشکلات را به تنهایی به دوش بکشید.

    2- کاری انجام دهید. خود را مشغول کنید حتی اگر انجام کار سبکی باشد.

    3- تغذیه مناسب داشته باشید.

    4- در صورت اشکال در به خواب رفتن ذهن خود را با گوش دادن به رادیو یا تماشای تلویزیون مشغول نگه دارید تا کمتر احساس اضطراب کنید و راحت‏تر آماده خوابیدن شوید.

    5- از نوشیدن الکل خودداری کنید.

    6- از ورزش و تفریحات سالم استفاده کنید حتی اگر پیادهروی باشد.

    7- علت افسردگی را پیدا کنید.

    8- امیدوار باشید و به یاد داشته باشید که: شما از مشکلی رنج میبرید که مردمان بسیاری گرفتار آنند، شما حتی میتوانید بر آن پیروز شوید هر چند در حال حاضر باور آن برایتان دشوار باشد.

     

    چه کمکی در دسترس شماست؟

    بیشتر مردم مبتلا به افسردگی نخست با پزشک خانوادگی خویش مشورت میکنند، بسته به شدت نشانه‏های افسردگی و شرایط شما ممکن است داروی ضد افسردگی برایتان تجویز شود و یا درمان غیردارویی یا هر دو با هم.

     

    رواندرمانی / مشاوره

    گاهی بیان احساسات واقعی حتی برای نزدیکترین دوست بسیار دشوار است. گفتگو دربارة آن با یک مشاوره ورزیده یا یک درمانگر بسیار آسان‏تر است. اگر غصه‏ها را از سینه خود برون بریزید سبک می‏شوید. اگر کسی دارید که به شما نزدیک‏تر است و شما را بهتر درک می‏کند و توجه بیشتری نسبت به شما دارد، احساس بهتری خواهید داشت. بسیار عادی است که در زمان روبرو شدن بایک فاجعه غمانگیز مانند داغدیدگی، طلاق یا از دست دادن شغل، افسرده شویم.

     

    استفاده از داروهای ضد افسردگی و عوارض مربوط به آن

    با توجه به اینکه بیشتر مردم اولین نشانه‏های افسردگی را با پزشک عمومی در میان می‏گذارند، اولین تجویز داروهای ضد افسردگی توسط پزشک عمومی است. در صورت لزوم بیمار به روانپزشک جهت مداخلات تخصصی‏تر ارجاع می‏شود. مردم اغلب نگران آن هستند که داروهای ضد افسردگی اعتیاد آور باشند ولی این دارو‏ها علی‏رغم دارو‏های آرام بخش ایجاد وابستگی نمی‏کنند. هرگز ناگهان دارو‏های تجویز شده را قطع نکنید و طبق توصیه پزشک خود عمل کنید.

     

    چگونه میتوان به فردی که افسرده است کمک کرد؟

    · شنونده خوبی باشید گرچه مجبور به شنیدن مطالب تکراری باشید.

    · آنها را تشویق به صحبت کردن کنید و کمکشان کنید که بعضی از فعالیتهای روزمره گذشته را انجام دهند.

    · به آنها اطمینان دهیدکه حالشان بهتر خواهد شد.

    · مطمئن شوید به اندازه کافی غذا تهیه میکنند و به قدر کافی میل میکنند.

    · به آنها کمک کنید که از مصرف الکل دوری کنند.

    · اگر حالشان رو به وخامت است و شروع صحبتشان با جملات ناامیدکننده و بیمیلی نسبت به ادامه زندگی است و ممکن است به خود آسیب برسانند آنها را جدی بگیرید و مطمئن شوید که در این باره با پزشکشان صحبت خواهند کرد.

    · سعی کنید به آنها بقبولانید که نیازمند استفاده از درمان هستند و آنها را تشویق کنید به روانپزشک، یا روانشناس بالینی مراجعه کنند.



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: علی
    چهارشنبه 88/7/8 ساعت 5:53 عصر

      تاثیر گذار

    آموزگارى تصمیم گرفت که از دانش‌آموزان کلاسش به شیوه جالبى قدردانى کند.
    او دانش‌آموزان را یکى‌یکى به جلوى کلاس می‌آورد و چگونگى اثرگذارى آن‌ها بر خودش را بازگو می‌کرد.
    آن گاه به سینه هر یک از آنان روبانى آبى رنگ می‌زد که روى آن با حروف طلایى نوشته شده بود:

    « من آدم تاثیرگذارى هستم.»


    سپس آموزگار تصمیم گرفت که پروژه‌اى براى کلاس تعریف کند تا ببیند این کار از لحاظ پذیرش اجتماعى چه اثرى خواهد داشت.
    آموزگار به هر دانش‌آموز سه روبان آبى اضافى داد و از آن‌ها خواست که در بیرون از مدرسه همین مراسم قدردانى را گسترش داده و نتایج کار را دنبال کنند و ببینند چه کسى از چه کسى قدردانى کرده است و پس از یک هفته گزارش کارشان را به کلاس ارائه نمایند.
    یکى از بچه‌ها به سراغ یکى از مدیران جوان شرکتى که در نزدیکى مدرسه بود رفت و از او به خاطر کمکى که در برنامه‌ریزى شغلى به وى کرده بود قدردانى کرد و یکى از روبان‌هاى آبى را به پیراهنش زد. و دو روبان دیگر را به او داد و گفت:

    ما در حال انجام یک پروژه هستیم و از شما خواهش می‌کنم از اتاقتان بیرون بروید، کسى را پیدا کنید و از او با نصب روبان آبى به سینه‌اش قدردانى کنید.
    مدیر جوان چند ساعت بعد به دفتر رییسش که به بدرفتارى با کارمندان زیر دستش شهرت داشت رفت و به او گفت که صمیمانه او را به خاطر نبوغ کاری‌اش تحسین می‌کند.
    رییس ابتدا خیلى متعجب شد آن گاه مدیر جوان از او اجازه گرفت که اگر روبان آبى را می‌پذیرد به او اجازه دهد تا آن را بر روى سینه‌اش بچسباند.
    رییس گفت: البته که می‌پذیرم. مدیر جوان یکى از روبان‌هاى آبى را روى یقه کت رییسش، درست بالاى قلب او، چسباند و سپس آخرین روبان را به او داد و گفت:

    لطفاً این روبان اضافى را بگیرید و به همین ترتیب از فرد دیگرى قدردانى کنید.
    مدیر جوان به رییسش گفت پسر جوانى که این روبان آبى را به من داد گفت که در حال انجام یک پروژه درسى است و آن‌ها می‌خواهند این مراسم روبان زنى را گسترش دهند و ببینند چه اثرى روى مردم می‌گذارد.
    آن شب، رییس شرکت به خانه آمد و در کنار پسر 1
    ? ساله‌اش نشست و به او گفت:

    امروز یک اتفاق باور نکردنى براى من افتاد. من دردفترم بودم که یکى از کارمندانم وارد شد و به من گفت که مرا تحسین می‌کند و به خاطر نبوغ کاری‌ام، روبانى آبى به من داد.
    می‌توانى تصور کنی؟

    او فکر می‌کند که من یک نابغه هستم!

    او سپس آن روبان آبى را به سینه‌ام چسباند که روى آن نوشته شده بود:

    «من آدم تاثیرگذارى هستم.»

    سپس ادامه داد: او به من یک روبان اضافى هم داد و از من خواست به وسیله آن از کس دیگرى قدردانى کنم. هنگامى که داشتم به سمت خانه می‌آمدم، به این فکر می‌کردم که این روبان را به چه کسى بدهم و به فکر تو افتادم. من می‌خواهم از تو قدردانى کنم.
    مشغله کارى من بسیار زیاد است و وقتى شب‌ها به خانه می‌آیم توجه زیادى به تو نمی‌کنم. من به خاطر نمرات درسی‌ات که زیاد خوب نیستند و به خاطر اتاق خوابت که همیشه نامرتب و کثیف است، سر تو فریاد می‌کشم.
    امّا امشب، می‌خواهم کنارت بنشینم و به تو بگویم که چقدر برایم عزیزى و مى‌خواهم بدانى که تو بر روى زندگى من تاثیرگذار بوده‌اى.
    تو در کنار مادرت، مهم‌ترین افراد در زندگى من هستید. تو فرزند خیلى خوبى هستى و من دوستت دارم. آن گاه روبان آبى را به پسرش داد.
    پسر که کاملاً شگفت زده شده بود به گریه افتاد. نمی‌توانست جلوى گریه‌اش را بگیرد. تمام بدنش می‌لرزید. او به پدرش نگاه کرد و با صداى لرزان گفت:

    « پدر، امشب قبل از این که به خانه بیایى، من در اتاقم نشسته بودم و نامه‌اى براى تو و مامان نوشتم و برایتان توضیح دادم که چرا به زندگیم خاتمه دادم و از شما خواستم مرا ببخشید.»
    من می‌خواستم امشب پس از آن که شما خوابیدید، خودکشى کنم. من اصلاً فکر نمی‌کردم که وجود من برایتان اهمیتى داشته باشد. نامه‌ام بالا در اتاقم است..
      پدرش از پله‌ها بالا رفت و نامه پرسوز و گداز پسرش را پیدا کرد..
    فردا که رییس به اداره آمد، آدم دیگرى شده بود. او دیگر سر کارمندان غر نمی‌زد و طورى رفتار می‌کرد که همه کارمندان بفهمند که چقدر بر روى او تاثیرگذار بوده‌اند.
    مدیر جوان به بسیارى از نوجوانان دیگر در برنامه‌ریزى شغلى کمک کرد... یکى از آن‌ها پسر رییسش بود و همیشه به آن‌ها می‌گفت که آن‌ها در زندگى او تاثیرگذار بوده‌اند.
    و به علاوه، بچه‌هاى کلاس
    ، درس با ارزشى آموختند:

    « انسان در هر شرایط و وضعیتى می‌تواند تاثیرگذار باشد. »

    همین امروز از کسانی که بر زندگی شما تاثیر مثبت گذاشته‌اند قدردانی کنید.
    یادتان نرود که روبان آبی را از طریق ایمیل هم می‌توان فرستاد!

     

    من این روبان آبی را همراه با این روایت به همه کسانی که روی زندگیم تاثیر گذاشتند و با مهربانی درس های بزرگ زندگی را به من دادند تقدیم می کنم.

    پیشنهاد می کنم شما هم همین کار رو بکنید..



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: علی
    سه شنبه 88/7/7 ساعت 10:47 صبح

    این دیوانگیست ... 
    که از همه ی گلهای رز تنها به خاطر این که خار یکی از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشیم
      
    این دیوانگیست ... 
    که همه ی رویا های خود را تنها به خاطر اینکه یکی از آنها به حقیقت نپیوسته است رها کنیم
     
    این دیوانگیست ... 
    که امیدخود را به همه چیز از دست بدهیم ،به خاطر اینکه در زندگی با شکست مواجه شده ایم
     
    این دیوانگیست ... 
    که از تلاش و کوشش دست بکشیم به خاطر اینکه یکی از کارهایمان بی نتیجه مانده است
     
    این دیوانگیست... 
    که همه دستهایی را که برای دوستی به سویمان دراز می شوند را به خاطر اینکه یکی از دوستانمان رابطه مان را زیر پا گذاشته است رد کنیم
     
    این دیوانگیست 
    که هیچ عشقی را باور نکنیم ، به خاطر اینکه در یکی از آنها به ما خیانت شده است
      
    این دیوانگیست  
    که همه ی شانس هارا لگد مال کنیم به خاطر اینکه در یکی از تلاشهایمان  ناکام مانده ایم  

    این دیوانگیست ... 

    به امید اینکه در مسیر خود هرگز دچاراین دیوانگی ها نشویم...


  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • گاه می رویـم تا برسیـم‎ ...
    [عناوین آرشیوشده]