[ و این معنى به لفظى دیگر از آن حضرت روایت شده است که : ] دل بیخرد در دهان اوست و زبان خردمند در دل او [ و معنى هر دو یکى است . ] [نهج البلاغه]
سایت خدماتی و هنری نایت اسکینابزار های وبلاگ نویسینمایشگر تاریخ به صورت فارسی
کل بازدیدها:----114959---
بازدید امروز: ----9-----
بازدید دیروز: ----10-----
هزاره

 
نویسنده: علی
دوشنبه 88/8/11 ساعت 12:41 عصر

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم
داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند
می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردان فکرىکردند و یکى از آن‌ها گفت: 

چون درآن لحظه، آرامش و خونسردیمان را ازدست می‌دهیم.

استاد پرسید:این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است، امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد دادمی‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم ،داد می‌زنیم؟

شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند، امّا پاسخ‌هاى هیچ کدام استاد را راضى نکرد.


سرانجام استاد چنین توضیح داد:

هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان ازیکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنندمجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند، بلکه خیلى به آرامى با
هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است.

استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه
اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط درگوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.

سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر
نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین
قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: علی
    شنبه 88/8/9 ساعت 10:47 عصر

    کشورها و غذایی برای خوردن

    آمریکایی: همه نوع غذا برای خوردن دارد ولی با تهدید اسلحه غذای دیگران را هم از آنها می‌گیرد و می‌خورد!

    اروپایی: همه نوع غذا برای خوردن دارد و از غذای خودش می‌خورد ولی دیگران را تحریک می‌کند که از غذای بقیه بخورند!

    آفریقایی: از شدت گرسنگی می‌میرد ولی غذایی برای خوردن پیدا نمی‌کند!

    هندی: اگر بتواند غذایی برای خوردن پیدا کند از خوشحالی کمی حرکات موزون می‌رود و سپس غذا را می‌خورد!

    چینی: روزی سه وعده غذا می‌سازد و صادر می‌کند تا با پولش یک وعده غذا بخرد و بخورد!

    ژاپنی: غذای پر خاصیت می‌خورد تا مغزش خوب کار کند و بتواند غذاهای جدید کشف کند!

    عربی: به اندازه خودش و چندین همسرش غذا دارد، دائما غذا می‌خورد، غذای حاجت می‌کند تا دوباره بتواند غذا بخورد!

    مالزیایی: هر وقت گرسنه شود به میزان نیاز بدنش غذای مناسب می‌خورد!

    فلسطینی: غذا دارد ولی کسی که غذا ندارد او را می‌کشد و غذایش را می‌خورد!

    اسرائیلی: غذا ندارد ولی کسی که غذا دارد را می‌کشد و غذایش را می‌خورد!

    عراقی: فکر می‌کند غذا برای خوردن پیدا کرده ولی بعد از اینکه خورد و منفجر شد تازه می فهمد داخل غذا بمب جاسازی شده بوده!

    افغانی: بسته‌های تریاک و هرویین را می‌خورد و قاچاق می‌کند تا بتواند غذا بخرد و بخورد!

    قبایل غیر متمدن: گاهی آنها غذا را می‌خورند و گاهی هم غذا آنها را می‌خورد!

    ایرانی: بسته به موقعیت‌های مختلف معده‌اش متغیر است:

    در خانه خودش: چه غذا برای خوردن داشته باشد و چه نداشته باشد دائما در حال رژیم است!

    در میهمانی خصوصی: همه نوع غذا سر سفره می‌باشد ولی آنقدر به همدیگر تعارف می‌کنند که آخر سر همه غذاها می‌ماند و همه گرسنه از سر سفره بلند می‌شوند!

    در میهمانی عمومی: هر غذایی که سر سفره باشد را آنقدر می‌خورد که یا تا شعاع چند متری سفره از هر نوع غذایی پاکسازی شود، یا از خوردن زیاد بیهوش شود و یا بترکد و بپاشد به در و دیوار!



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: علی
    سه شنبه 88/8/5 ساعت 7:53 عصر

    آرزوهایی که حرام شدند

    جادوگری که روی درخت انجیر زندگی می کند

    به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم.

    لستر هم با زرنگی آرزو کرد

    دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد.

    بعد با هر کدام از این سه آرزو

    سه آرزوی دیگر آرزو کرد.

    آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی.

    بعد با هر کدام از این دوازده آرزو

    سه آرزوی دیگر خواست

    که تعداد آرزوهایش رسید به ?? یا ?? یا...

    به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد

    برای خواستن یه آرزوی دیگر.

    تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...

    ? میلیارد و هفت میلیون و ?? هزار و ?? آرزو.

    بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن

    جست و خیز کردن و آواز خواندن

    و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر

    بیشتر و بیشتر.

    در حالی که دیگران می خندیدند و گریه می کردند

    عشق می ورزیدند و محبت می کردند.

    لستر وسط آرزوهایش نشست.

    آن ها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا

    و نشست به شمردنشان تا ......

    پیر شد.

     بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود

    و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند.

    آرزوهایش را شمردند

    حتی یکی از آن ها هم گم نشده بود.

    همشان نو بودند و برق می زدند.

    بفرمایید چند تا بردارید.

    به یاد لستر هم باشید

    که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها

    همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!!


    منبع: حکایات حکیمانه

    http://30arg.blogfa.com



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: علی
    شنبه 88/8/2 ساعت 11:37 صبح

    * زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتن آن را از بین میبرد

    * شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از دنیا گرفت ، پس همیشه شاد باش

    * امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنمینت بشمار شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد

    * کسی را که امیدوار است هیچگاه نا امید نکن ، شاید امید تنها دارائی او باشد

    * اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد

    * هیچ وقت به خدا نگو یه مشکل بزرگ دارم به مشکل بگو من یه خدای بزرگ دارم

    * بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا

    * باد می وزد میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی تصمیم با تو است

    * دوست داشتن بهترین شکل مالکیت و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن است

    * خوب گوش کردن را یاد بگیریم گاه فرصتها بسیار آهسته در میزنند

    * وقتی از شادی به هوا میپری ، مواظب باش کسی زمین رو از زیر پاهات نکشه

    * مهم بودن خوبه ولی خوب بودن خیلی مهم تره

    * فراموش نکن قطاری که ار ریل خارج شده ، ممکن است آزاد باشد ولی راه به جائی نخواهد برد

    * انتخاب با توست ، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان یا بگوئی : خدا به خیر کنه ، صبح شده ( وین دایر )

    * اگر در کاری موفق شوی ، دوستان دروغین و دشمنان واقعی بدست خواهی آورد

    * زندگی کتابی است پر ماجرا ، هیچگاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز

    * مثل ساحل آرام باش ، تا مثل دریا بی قرارت باشند

    * جائی در پشت ذهنت به خاطر بسپار ، که اثر انگشت خداوند بر همه چیز هست

    * یک دوست وفادار تجسم حقیقی از جنس آسمانی هاست  که اگر پیدا کردی قدرش را بدان

    * فکر کردن به گذشته ، مانند دویدن به دنبال باد است

    * آدمی ساخته افکار خویش است،  فردا همان خواهد شد که آنروز به آن می اندیشد

    * برای روز های بارانی سایه بانی باید ساخت  برای روزهای پیری اندوخته ای باید داشت

    * برای آنان که مفهوم پرواز را نمیفهمند، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر میشوی

    * فرق است بین دوست داشتن و داشتن دوست دوست داشتن امری لحظه ایست ولی داشتن دوست استمرار لحظه های دوست داشتن است

    * اگر روزی عقل را بخرند و بفروشند   ما همه به خیال اینکه زیادی داریم فروشنده خواهیم بود

    * علف هرز چیه؟؟! گیاهی که هنوز فوایدش کشف نشده

    * زنان هوشیارتر از آن هستن که مردانگی خود را به همسران خود نشان بدهند

    * تاریک ترین ساعت شب درست ساعات قبل از طلوع خورشید است پس همیشه امید داشته باش

    * چه خوب می شد اگر ، اطلاعات را با عقل اشتباه نمی گرفتیم و عشق را با هوس  و حلال را با حرام و دنیا را با عقبی و رحمان را با شیطان

     



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    <      1   2      

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • گاه می رویـم تا برسیـم‎ ...
    [عناوین آرشیوشده]