هرکه با دانشمندان در آمیزد، بزرگش شمرند و هرکه با فرومایگان درآمیزد، پستش بدارند . [امام علی علیه السلام ـ در سفارش به امام حسین علیه السلام ـ]
سایت خدماتی و هنری نایت اسکینابزار های وبلاگ نویسینمایشگر تاریخ به صورت فارسی
کل بازدیدها:----114927---
بازدید امروز: ----31-----
بازدید دیروز: ----6-----
هزاره

 
نویسنده: علی
دوشنبه 88/3/11 ساعت 11:11 عصر

سرویس سیاسی-
بیش از 6ماه است که رسانه های غربی موضوع انتخابات ریاست جمهوری ایران را با دقت و وسواس پی گیری می کنند.
در ماه های اول تمرکز اصلی رسانه های غربی بر دو موضوع بود. نخست، تلاش برای ناامید کردن مردم از روند جاری امور در کشور و ارائه تصویری تیره و تار از آینده در صورت تداوم مشی اصولگرایانه در دستگاه اجرایی کشور  و دوم سعی برای به صحنه کشاندن کاندیدای مطلوب غرب در انتخابات و جلب توجهات مردم به وی که در آن مقطع البته کسی جز محمد خاتمی نبود.
حجم مطالب منتشر شده در رسانه های غربی در این مورد بسیار زیاد است به گونه ای که حتی دسته بندی و تحلیل آنها محتاج زمانی فراوان خواهد بود. به طور خلاصه در آن مقطع تلاش رسانه های غربی- که البته دسترسی زیادی به فضای داخلی ایران ندارند- این بود که وجود نوعی بن بست و بحران بسیار حاد در وضعیت کشور را به مردم القا نمایند که رفع آن فقط در گرو توجه نشان دادن  به گروهی خاص و مهم تر از آن روی گرداندن از دولت فعلی است.                                    
همین عملیات روانی بود که برخی رسانه های داخلی هم به بسط آن پرداختند و نهایتاً رهبرمعظم انقلاب به صراحت در جمع مسئولان نظام آن را مورد اشاره قرار داده و تاکید فرمودند القاء این مطلب که وضعیت کشور بحرانی است همراهی با دشمن است. نکته دیگری که باید در تحلیل رفتار رسانه ها و محافل غربی درباره انتخابات ایران به آن توجه کرد این است که برای نخستین بار در این  مدت غربی ها دیگر سخنی از دعوت مردم و گروه ها به تحریم انتخابات به میان نیاورده اند.
تحلیلگران عقیده دارند علت این امر آن است که کنار رفتن دولت احمدی نژاد برای آمریکا و صهیونیست ها از هر اتفاق دیگری فوری تر و ضروری تر است و به همین دلیل  مایل به بسیج تمام نیروهای خود برای محقق ساختن این هدف هستند و به  همین دلیل انزوا و گوشه نشینی را توصیه  نمی کنند.
پس از کنار رفتن خاتمی از صحنه انتخابات رسانه های غربی ناراحتی و البته غافلگیری خود از این اقدام را به هیچ وجه پنهان نکردند. ده ها مقاله دراین باره در روزنامه های آمریکایی و اروپایی نوشته شد که مضمون اصلی تمامی آنها تأسف از کنار رفتن خاتمی به عنوان کاندیدای مطلوب غرب و در مرحله بعد شماتت و سرزنش او به این دلیل که نتوانسته در این وضعیت حساس به «رسالت» خود عمل کند، بوده است.
پس از آن مقطع، رسانه های غربی همچنان به فرایند «گزینه یابی» در محیط داخل ایران ادامه دادند. توجه این رسانه ها به میرحسین موسوی به ویژه پس از کنفرانس مطبوعاتی اخیر وی که او در آن از علاقمندی خود به تداوم گفت وگو با 1+5 خبر داده بود، فزونی یافته است.
برخی از این رسانه ها عقیده دارند اگرچه موسوی محافظه کارتر از خاتمی است اما به اصول مورد نظر او  اعتقاد دارد و به همین دلیل به تعقیب دیدگاه های اصلاح طلبان ادامه خواهد داد.
محور بعدی در تبلیغات رسانه های غربی درباره انتخابات ایران ابراز علنی این موضع است که «تداوم دولت احمدی نژاد بدترین اتفاق ممکن» است. با مطالعه مجموعه تحلیل های منتشر شده در این باره می توان دو محور کلی را برای مخالفت غرب با احمدی نژاد شناسایی کرد. 1- به شکست کشاندن پروژه مهار از درون که به گفته بوش در دوران اصلاحات تا حدودی عملی شده بود و 2- تبدیل کردن به یک قدرت غیر قابل چشم پوشی در منطقه خاورمیانه به گونه ای برای غرب چاره ای جز تعامل و مذاکره با آن باقی نمانده است. البته رسانه های غربی به ناتوانی خود به تأثیرگذاری بر محیط داخلی ایران واقفند و به همین دلیل بیش از آنکه برای تأثیرگذاری مستقی تلاش کنند بیشتر مایل به تأثیرگذاری بر ذهن نیروهای اصلاح طلب و تغذیه فکری آنها هستند.
برای جشن یا عزالطفاً با موساد هماهنگ کنید!
در آخرین مورد از اظهار نظر غربی ها درباره انتخابات ایران یک سناتورصهیونیست آمریکایی که از طرفداران دوآتشه اوباما و رژیم صهیونیستی است، اعلام کرد: اگر احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری ایران شکست بخورد، ما باید جشن بگیریم.
«فرانک لوتنبرگ» در مصاحبه با روزنامه صهیونیستی جروزالم پست ادامه داد: حتی اگر یکی بدتر از احمدی نژاد سرکار بیاید، ما باید جشن بگیریم.
این سناتور 85 ساله حزب دموکرات که از سال 1968 تا به حال 80 بار از رژیم صهیونیستی دیدن کرده است، نسبت به اینکه تصویری منفی از اوباما در اسرائیل  وجود دارد و آمارهای موجود مبنی بر اینکه تنها 31 درصد از مردم ساکن سرزمین های اشغالی، اوباما را طرفدار اسرائیل می دانند، ابراز تأسف کرد و گفت: در عوض اوباما در میان یهودیان آمریکایی طرفداران زیادی دارد.
براساس سخنان این سناتور باید از وی و صهیونیست های مشابه خواست آماده باشند تا پس از برگزاری انتخابات، مراسم سوگواری برگزار کنند چرا که طبق ارزیابی هایی که موساد توسط عوامل خود انجام داده و در برخی نشریات صهیونیستی منتشر شد به احتمال قوی احمدی نژاد پیروز انتخابات است و آینده دق صهیونیست ها خواهد شد.
http://www.kayhannews.ir/Detail.aspx?cid=15976



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: علی
    دوشنبه 88/3/4 ساعت 10:10 عصر

    حکایت اول :

    مهندسی بود که در تعمیر دستگاه های مکانیکی استعداد و تبحر داشت. او پس از

    30 سال خدمت صادقانه با یاد و خاطری خوش باز نشسته شد. دو سال بعد، از طرف شرکت
    درباره رفع اشکال به ظاهر لاینحل یکی از دستگاه های چندین میلیون دلاری با او
    تماس گرفتند. آنها هر کاری که از دستشان بر می آمد انجام داده بودند و هیچ کسی
    نتوانسته بود اشکال را رفع کند.
    بنابراین، نومیدانه به او متوسل شده بودند که در رفع بسیاری از این مشکلات
    موفق بوده است. مهندس، این امر را به رغبت می پذیرد. او یک روز تمام به وارسی
    دستگاه می پردازد و در پایان کار، با یک تکه گچ علامت ضربدر روی یک قطعه مخصوص
    دستگاه می کشد و با سربلندی می گوید: «اشکال اینجاست!»
    آن قطعه تعمیر می شود و دستگاه بار دیگر به کار می افتد. مهندس دستمزد خود را
    50000 دلار معرفی می کند. حسابداری تقاضای ارائه گزارش و صورتحساب مواد مصرفی
    می کند و او بطور مختصر این گزارش را می دهد: «بابت یک قطعه گچ: 1 دلار و بابت
    دانستن اینکه ضربدر را کجا بزنم: 49999 دلار»
    سه قطعه معیوب در هر 10000 قطعه
     




    حکایت دوم :
    درباره کیفیت محصولات و استانداردهای کیفیت در ژاپن بسیار شنیده اید. این
    داستان هم که در مورد شرکت آی بی ام اتفاق افتاده در نوع خود شنیدنی است. چند
    سال پیش، آی بی ام تصمیم گرفت که تولید یکی از قطعات کامپیوترهایش را به
    ژاپنیها بسپارد. در مشخصات تولید محصول نوشته بود: سه قطعه معیوب در هر 10000
    قطعه ای که تولید می شود قابل قبول است. هنگامیکه قطعات تولید شدند و برای آی
    بی ام فرستاده شدند، نامه ای همراه آنها بود با این مضمون «مفتخریم که سفارش
    شما را سر وقت آماده کرده و تحویل می دهیم. برای آن سه قطعه معیوبی هم که
    خواسته بودید خط تولید جداگانه ای درست کردیم و آنها را هم ساختیم. امیدواریم
    این کار رضایت شما را فراهم سازد.»
     




    حکایت سوم :

    خود ارزیابی
    پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه
    رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه
    پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.
    پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به
    من بسپارید؟»
    زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.»
    پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد.»
    زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.
    پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: «خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را
    هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر
    خواهید داشت.» مجددا زن پاسخش منفی بود.
    پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مغازه دار که به صحبت های
    او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: «پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر
    اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.»
    پسر جوان جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی
    هستم که برای این خانم کار می کند.»
     




    حکایت چهارم :

    مار را چگونه باید نوشت؟
    روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند. مردی
    شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد. برحسب
    اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغلکاری های شیاد شد و او را
    نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می کند. اما مرد شیاد
    نپذیرفت. بعد از اتمام حجت? معلم با مردم روستا از فریبکاری های شیاد سخن گفت و
    نسبت به حقه های او هشدار داد. بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این
    شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک
    باسواد و کدامیک بی سواد هستند. در روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گرد
    آمده بودند تا ببینند آخر کار، چه می شود.
    شیاد به معلم گفت: بنویس «مار»
    معلم نوشت: مار
    نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید.
    و به مردم گفت: شما خود قضاوت کنید کدامیک از اینها مار است؟
    مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به
    جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون راندند.

     




    شرح حکایت :
    اگر می خواهیم بر دیگران تأثیر بگذاریم یا آنها را با خود همراه کنیم بهتر است
    با زبان، رویکرد و نگرش خود آنها، با آنها سخن گفته و رفتار کنیم. همیشه نمی
    توانیم با اصول و چارچوب فکری خود دیگران را مدیریت کنیم. باید افکار و مقاصد
    خود را به زبان فرهنگ، نگرش، اعتقادات، آداب و رسوم و پیشینه آنان ترجمه کرد و
    به آنها داد

     




    حکایت پنچم :

    آیا نقطه ضعف می تواند نقطه قوت باشد؟
    کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود برای تعلیم
    فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک
    قهرمان جودو بسازد. استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند
    فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند. در طول شش ماه استاد فقط روی
    بدنسازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد.
    بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار میشود. استاد
    به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک
    فن کار کرد. سرانجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان، با
    آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد. سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین
    باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود. وقتی مسابقات به پایان رسید،
    در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید. استاد گفت: دلیل
    پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت
    همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن، گرفتن
    دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی
    نداشتی



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: علی
    شنبه 88/3/2 ساعت 7:30 عصر

    اگر:

    A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z

    برابر:

    26 25 24 23 22 21 20 19 18 17 16 15 14 13 12 11 10 9 8 7 6 5 4 3 2 1

    باشد.... آن گاه داریم ...

    کار سخت  HARD WORK

                   H+A+R+D+W+O+R+K

    98%=11+18+15+23+4+18+1+8

    دانش KNOWLEDGE

                 K+N+O+W+L+E+D+G+E          

    96%=5+7+4+5+12+23+15+14+11

    دوست داشتن LOVE

                  L+O+V+E

    54%=5+22+15+12

    پس چه چیز 100% را می سازد؟

    پول؟...نه!!! MONEY

                 M+N+O+E+Y

    72%=25+5+14+15+13

    هر مسئله ای راه حلی دارد تنها اگر نگرشمان را تغییر دهیم.به قسمت بالا

    برگردید، به 100% واقعاً به چه چیزی برای یک قدم پیش تر رفتن احتیاج داریم؟؟

    نگرش ATTITUDE

                     A+T+T+I+T+U+D+E

    100%=5+4+21+20+9+20+20+1

    این نگرش ما نسبت به زندگی و کار است که که زندگی را 100% می سازد!!!

    نگرش تان را تغییر دهید تا بتوانید زندگی تان را تغییر دهید!!!

    «نگرش همه چیز است»



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: علی
    شنبه 88/2/12 ساعت 12:19 عصر
    روزی روزگاری در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می کرد که همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میکرد "بخت با من یار نیست" و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد.
    پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار کردن بخت خود به فلان کشور نزد جادوگری توانا برود.
    او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید. گرگ پرسید: "ای مرد کجا می روی؟"
    مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار کند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"
    گرگ گفت : "میشود از او بپرسی که چرا من هر روز گرفتار سر دردهای وحشتناک می شوم؟"
    مرد قبول کرد و به راه خود ادامه داد.
    او رفت و رفت تا به مزرعه ای وسیع رسید که دهقانانی بسیار در آن سخت کار می کردند.
    یکی از کشاورزها جلو آمد و گفت : "ای مرد کجا می روی ؟"
    مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار کند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"
    کشاورز گفت : "می شود از او بپرسی که چرا پدرم وصیت کرده است من این زمین را از دست ندهم زیرا ثروتی بسیار در انتظارم خواهد بود، در صورتی که در این زمین هیچ گیاهی رشد نمیکند و حاصل زحمات من بعد از پنج سال سرخوردگی و بدهکاری است ؟"
    مرد قبول کرد و به راه خود ادامه داد.
    او رفت و رفت تا به شهری رسید که مردم آن همگی در هیئت نظامیان بودند و گویا همیشه آماده برای جنگ.
    شاه آن شهر او را خواست و پرسید : "ای مرد به کجا می روی ؟"
    مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار کند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"
    شاه گفت : " آیا می شود از او بپرسی که چرا من همیشه در وحشت دشمنان بسر می برم و ترس از دست دادن تاج و تختم را دارم، با ثروت بسیار و سربازان شجاع تاکنون در هیچ جنگی پیروز نگردیده ام ؟"
    مرد قبول کرد و به راه خود ادامه داد.
    پس از راهپیمایی بسیار بالاخره جادوگری را که در پی اش راه ها پیموده بود را یافت و ماجراهای سفر را برایش تعریف کرد.
    جادوگر بر چهره مرد مدتی نگریست سپس رازها را با وی در میان گذاشت و گفت : "از امروز بخت تو بیدار شده است برو و از آن لذت ببر!"
    و مرد با بختی بیدار باز گشت...

    به شاه شهر نظامیان گفت : "تو رازی داری که وحشت برملا شدنش آزارت می دهد، با مردم خود یک رنگ نبوده ای، در هیچ جنگی شرکت نمی کنی، از جنگیدن هیچ نمی دانی، زیرا تو یک زن هستی و چون مردم تو زنان را به پادشاهی نمی شناسند، ترس از دست دادن قدرت تو را می آزارد.
    و اما چاره کار تو ازدواج است، تو باید با مردی ازدواج کنی تا تو را غمخوار باشد و همراز، مردی که در جنگ ها فرماندهی کند و بر دشمنانت بدون احساس ترس بتازد."
    شاه اندیشید و سپس گفت : "حالا که تو راز مرا و نیاز مرا دانستی با من ازدواج کن تا با هم کشوری آباد بسازیم."
    مرد خنده ای کرد و گفت : "بخت من تازه بیدار شده است، نمی توانم خود را اسیر تو نمایم، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور کرده است!"
    و رفت...

    به دهقان گفت : "وصیت پدرت درست بوده است، شما باید در زیر زمین بدنبال ثروت باشی نه بر روی آن، در زیر این زمین گنجی نهفته است، که با وجود آن نه تنها تو که خاندانت تا هفت پشت ثروتمند خواهند زیست."
    کشاورز گفت: "پس اگر چنین است تو را هم از این گنج نصیبی است، بیا باهم شریک شویم که نصف این گنج از آن تو می باشد."
    مرد خنده ای کرد و گفت : "بخت من تازه بیدار شده است، نمی توانم خود را اسیر گنج نمایم، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور کرده است!"
    و رفت...

    سپس به گرگ رسید و تمام ماجرا را برایش تعریف کرد و سپس گفت: "سردردهای تو از یکنواختی خوراک است اگر بتوانی مغز یک انسان کودن و تهی مغز را بخوری دیگر سر درد نخواهی داشت!"
    شما اگر جای گرگ بودید چکار می کردید ؟
    بله. درست است! گرگ هم همان کاری را کرد که شاید شما هم می کردید، مرد بیدار بخت قصه ی ما را به جرم غفلت از بخت بیدارش درید و مغز او را خورد

  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: علی
    پنج شنبه 88/2/10 ساعت 2:49 عصر

    خواص ازدواج برای آقایان

    قبل از ازدواج خوابیدن تا لنگ ظهر، بعد از ازدواج
    بیدار شدن زودتر از خورشید. نتیجهگیری اخلاقی:

    سحرخیز شدن

    قبل از ازدواج رفتن به سفر
    بیاجازه، بعد از ازدواج رفتن به حیاط بااجازه. نتیجهگیری اخلاقی:

     کسب اعتبار

    قبل از ازدواج خوردن بهترین
    غذاها بیمنت، بعد از ازدواج خوردن غذاهای سوخته با منت. نتیجهگیری اخلاقی:

     تقویت معده

    قبل از ازدواج استراحت مطلق
    بیجر و بحث، بعد از ازدواج کار کردن در شرایط سخت. نتیجهگیری اخلاقی:

     ورزیده شدن

    قبل از ازدواج آموزش گیتار و
    سنتور و... بعد از ازدواج آموزش بچهداری و شستن ظرف. نتیجهگیری اخلاقی:

     همدردی با خانمها

    قبل از ازدواج گرفتن پول تو
    جیبی از پاپا، بعد از ازدواج دادن کل حقوق به خانم. نتیجهگیری اخلاقی:

     مستقل شدن

    خواص ازدواج برای خانم ها


    قبل از ازدواج وزن ایدهآل با
    چهرهای بشاش، بعد از ازدواج چاق و افسرده و منزوی. نتیجهگیری اخلاقی:

     آمادگی بدن در مقابله با روزهای سخت

    قبل از ازدواج ایستادن در صف
    سینما و استخر، بعد از ازدواج ایستادن در صف شیر و گوشت. نتیجهگیری

     اخلاقی: آموزش ایستادگی

    قبل از ازدواج تعطیلات رفتن به
    دیزین واسکی، بعد از ازدواج در تعطیلات شست و شوی خانه و لباس.

     نتیجهگیری اخلاقی: پر شدن اوقاتفراغت

    قبل از ازدواج نوشتن کتاب شعر و
    رمان، بعد از ازدواج نوشتن داستان پرنده در قفس. نتیجهگیری اخلاقی:

     شهرت بادآورده

    قبل از ازدواج صحبت تلفنی
    بیمحاسبه زمان، بعد از ازدواج اتهام به پرحرفی حتی برای ده دقیقه. نتیجهگیری

     اخلاقی: حفظ عضلات صورت

    قبل از ازدواج رفتن به سفرهای
    هفتگی، بعد از ازدواج در حسرت رفتن به پارک سر کوچه. نتیجهگیری

     اخلاقی: در امنیت کامل به سر بردن
     

    !هم جدی بگیرید، هم نگیرید

     



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    <   <<   26   27   28   29   30   >>   >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • گاه می رویـم تا برسیـم‎ ...
    [عناوین آرشیوشده]